torsdag 30 januari 2014

زندانی سیاسی دهه 60 با پای زنجیرشده در بیمارستان

فرشته قاضی/روزآنلاین: خانواده حمید (ماشاالله) حائری می گویند این زندانی سیاسی در بخش سی سی یو بیمارستان دی بستری و سطح هوشیاری او به شدت پایین است.
نگار حائری، دختر حمید حائری در مصاحبه با "روز" می گوید پدرش از ۲۹ دی ماه و پس از سکته قلبی به بیمارستان دی منتقل شده و وضعیت جسمانی مساعدی ندارد با این حال هم مامور بالای سر او حضور دارد و هم پای او با زنجیر به تخت بسته شده است.
آقای حائری از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر است که آذر ماه ۸۸ در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین ابتدا به اعدام و سپس به ۱۵ سال حبس در تبعید در زندان رجایی شهر محکوم شد.
نگار حائری می گوید زمانی که پدرش را بازداشت کردند او به دلیل تصادف، دچار شکستگی لگن و شکستگی و خونریزی جمجمه بود اما با همان وضعیت به زندان و سلول انفرادی منتقل شد.
او می افزاید که پدرش تحمل کیفر را ندارد و در پاسخ به پی گیری های خانواده برای مرخصی استعلاجی، ۴ میلیارد تومان وثیقه خواسته اند.
حمید حائری از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ است. دخترش می گوید: پدرم زندانی سیاسی دهه ۶۰ و از سال ۶۰ تا ۶۴ زندان بود. حکم اعدام داشت اما بعد عفو و آزاد شد. اتهام پدرم آن زمان هواداری از سازمان مجاهدین خلق بود. عموی من در این سازمان عضویت داشت و پدرم آن موقع به این سازمان کمک مالی کرده بود.اما سال ۸۸ بدون اینک پدرم فعالیتی داشته ویا در تجمعات حضور داشته باشد او را دستگیر کردند. آن هم در حالی که پدرم یک ماه قبل از بازداشت تصادف کرده و ۲۰ روز در بیمارستان بستری بود و بعد هم در خانه، استراحت مطلق بود. پدرم را با عصا بردند. او دچار شکستگی لگن و شکستگی و خونریزی جمجمه بود اما با این حال او را بردند و اتهام هواداری موثر از سازمان مجاهدین خلق و محاربه زدند. بعد ابتدا آقای مقیسه، قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب برای پدرم حکم اعدام داد اما این حکم شکست و به ۱۵ سال حبس در تبعید تبدیل شد.
او می افزاید: پدرم با وضعیت شکستگی لگن و جمجمه، ۱۷ ماه در سلول انفرادی و بدون ملاقات بود. بعد هم او را به بند ۳۵۰ بردند وسپس به زندان رجایی شهر تبعید کردند.پدرم قبل از سال ۸۸ هم مشکل قلبی داشت و ۳ استند در قلب اش گذاشته شده بود. بعد هم وقتی مرا بازداشت کردند پدرم دچار حمله قلبی شد. طی یکسال گذشته هم در زندان حافظه کوتاه مدت اش را از دست داده و دچار افسردگی شدید شده. پزشکی قانونی هم تمام بیماریهای پدرم را تایید کرده اما در انتهای نامه نوشته اند با وجود تمام بیماری ها، شرایط متهم به گونه ای نیست که نتواند کیفر را تحمل کند. این در حالی است که پدرم واقعا تحمل کیفر را ندارد. برای مرخصی استعلاجی هم که درخواست دادیم گفتند ۴ میلیارد وثیقه بیاورید.
درباره وضعیت فعلی این زندانی سیاسی سئوال می کنم.نگار حائری می گوید: ۲۵پدرم دی دچار عارضه قلبی شده و تا بفرستند بهداری طول کشیده. برای بهداری شرایط طوری است که باید کسی همراه بیمار به بهداری برود. آقای محمد بنازاده امیرخیزی، همبندی پدرم با او می رود و متاسفانه زمین می خورد و ۲۵ پله را می افتد و دست و سرش می شکند. هر دو را به بیمارستان هزار تخت خوابی منتقل می کنند. آنجا متاسفانه رسیدگی نمی کنند. پدرم را که دستبند و پابند داشته، همین طور ول وکلی هم توهین و تحقیر می کنند.ما مراجعه کردیم دادسرا و از آقای خدابخشی، معاون دادستان درخواست انتقال به بیمارستان دی دادیم. موافقت کردند و نامه را بردیم اما توجهی نکردند و از بیمارستان به رجایی شهر بردند. تا ۲۹ دی که پدرم متاسفانه سکته کرده و با همان برگه ای که موافقت شده بود منتقل شوند بیمارستان دی، فرستادند بیمارستان دی. حالا چند روز است در سی سی یو به سر می برد و سطح هوشیاری اش خیلی پایین است.
او می افزاید: درحال حاضر یک مامور بالای سر پدرم است و دو مامور هم بیرون در. یک پای پدرم را هم به تخت زنجیر کرده اند. روز دوشنبه یک دست پدرم را هم به تخت بسته بودند که من اعتراض کردم و گفتم از موی سفیدش خجالت بکشید، از چه چیز این بنده خدا میترسید؟ که بعد باز کردند.
نگار حائری که وکیل دادگستری است وکالت پدرش را برعهده داشته و در ارتباط با پرونده پدرش مدتی بازداشت شده است. از او در همین زمینه سئوال می کنم.می گوید: بعد از شکستن حکم پدرم، پروانه وکالت من به مدت ١٠ سال تعلیق گرفت؛آن هم به دلیل داشتن وکالت به قول خودشان یک منافق بدون اجازه دادستان. بعد از تعلیق پروانه وکالت ام به من اجازه مشاوره دادند اما بعد بازداشت شدم واتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق زدند در صورتی که من هیج گرایش سیاسی به هیچ گروه و سازمانی نداشته و ندارم و اینکه عمو یا برادر من عضو این سازمان بوده یا هستند هیچ ارتباطی به من ندارد و من هیچ گرایشی به چنین سازمانی و هیچ سازمان دیگری نداشتم.
دختر حمید حائری می افزاید: من توسط آگاهی دستگیر شدم ٢٤ روز بازداشتگاه آگاهی شاپور بودم. توی این ٢٤ روز نه حمام رفتم نه مسواک زدم. بر اثر ضربه هایی که به پهلوهایم زدند دچار خونریزی کلیه شدم. هنوز هم گاهی درد کلیه اذیت ام می کند. بعد از ٢٤ روز به زندان قرچک ورامین و بند شرارتیها منتقل شدم و یک ماه و نیم قرچک بودم با شرایط غیر قابل تصور. ابتدا می گفتند نامه ای که توی آن ذکر شده بود با مدرک فوق لیسانسم میتوانم مشاور حقوقی باشم جعلی است بعد از ٢٤ روز توی آگاهی بودن و یک ماه و نیم قرچک ورامین بودن، نامه را استعلام کردند. وقتی مشخص شد جعلی نیست به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدم و دو ماه در این بند در انفرادی بودم؛ که این بار گفتند جرم ات مشاوره به خانواده های زندانی های سیاسی است. بعد هم به بند زنان زندان اوین منتقل ام کردند و بعد در دادگاه از تبرئه شدم ولی برای آزادی ام ۳۰۰ میلیون وثیقه گرفتند.
خانم حائری می گوید که به خاطر نبود بهداشت در اداره آگاهی و زندان قرچک ورامین قرچک دچار مشکلات زیادی شده است او توضیح می دهد: سرم شپش گذاشت. وقتی مرا به ۲۰۹ منتقل کردند بعد از التماس های من برای رسیدگی به خارش بیش از حد سرم، پزشک بهداری دستور کوتاه کردن موهای سرم را داد. ولی به دلیل عدم اجازه استفاده از قیچی و هر گونه وسیله تیز موهایم را با ناخن گیر کوتاه کردم و پس از چند روز که شپش در سلولم دیدند موهایم را از ته تراشیدند. خیلی سخت بود و خیلی تحقیر شدم نمی توانم آن شرایط را برای شما توصیف کنم به من حتی دست نمی زدند و می گفتند تو نجس هستی. در حالیکه من هیچ کاری نکرده بودم و تنها پی گیر پرونده پدرم بودم. بعد هم که آزاد شدم مادرم را که کارمند ۲۰ ساله بیمارستان دی بود اخراج کردند. شرایط خیلی بدی بود بخصوص که پدرم از شنیدن خبر بازداشت من دچار حمله قلبی شده بود و خیلی نگران بودیم. اما یک ماه آخر بازداشت ام اجازه دادند با پدرم ملاقات داشته باشم.
دختر حمید حائری سپس می گوید: در حال حاضر اما تنها چیزی که برای ما اهمیت دارد وضعیت و سلامتی پدرم است. او تحمل کیفر را ندارد و ما امیدواریم با آزادی اش موافقت کنند بخصوص الان که در چنین شرایطی در بیمارستان است

tisdag 10 september 2013

کودکان کار در ایران

علی‌ فاطمیSeptember 09, 2013
واقعيت تلخي که در جامعه ايران وجود دارد و تا به امروز از سوي رژيم ظالم جمهوري اسلامي به آن پرداخته نشده،معضل کودکان خياباني است. کودکاني که به آنها اصلا توجه نمي شود و آنها نمادي در جامعه هستند تا فقر را به نمايش بگذارند و بي عدالتي ها و تبعيض را در جامعه نشان دهند.

هر روزه در جامعه شاهدکودکاني هستيم که سر چهار راهها و پشت چراغ قرمزها مشغول فروختن کبريت،گل،فال و....هستند.کودکاني را مي بينيم که با موجي از التماس در نگاهشان سد راه ماشين ها و عابرين پياده مي شوند و با التماس سعي در فروش آدامس و يا ورقي از فال دارند.دختر نوجواني را مي بينيم که مجبور است اسپند دود کند و شيشه ما شين ها را پاک کند تا شب گرسنه سر بر بالين نگذارد و آبرو و حيثيت خويش را به ناچيز نفروشد.
اگر به خياباني که مسير عبور ماشين ها است نگاه کنيم،همين که چراغ قرمز شد دختر کوچکي را مي بينيم که با مادر خود منتظر است تا حرکت ماشين ها متوقف شود تا او بتواند بسته اي کبريت بفروشد،همين که ماشين ها مي ايستند دخترک شيشه ماشين را با دستان کوچکش مي زند و با التماس از راننده مي خواهد يک بسته کبريت از او بخرد دخترک فکر مي کند چون راننده سوار ماشين مدل بالا است به او کمک مي کند ولي راننده سر او داد مي زند که از ماشين دور شود.دخترک نگاهش به دختر کوچکي که در صندلي عقب ماشين نشسته مي افتد که هم سن و سال اوست ولي به جاي کبريت،عروسک در دستش است،در يک ماشين مدل بالا نشسته،کسي سر او داد نمي زند و به جاي اشک،خنده بر لبانش نشسته است و براي به دست آوردن لقمه ناني صبح تا شب در خيابانها پرسه نمي زند.دخترک تمامي اين تبعيض ها را خوب مي فهمد و مي داند ولي براي زنده ماندن ناچار است تلاش کند پس منتظر مي ماند تا دوباره چراغ قرمز شود تا به سراغ ماشين ديگري برود.
صاحبان اين ماشين ها و کساني که به اين کودکان هيچ توجهي نمي کنند افرادي هستند که توسط رژيم جمهوري اسلامي به سرمايه داراني بزرگ تبديل شده اند اين افراد بويي از انسانيت نبرده اند و فقط به فکر مال اندوزي و مقام هستند و انسانيت براي آنها معنايي ندارد.
سردمداران جمهوري اسلامي  حق و حقوق اين کودکان را دست چنين افرادي سپرده است  اين رژيم فاسد از همان بدو تولد کودکان را به سوي فقر و نداري مي کشاند تا خود به اهداف ننگينش برسد.
دل کوچک کودکان معصوم طاقت اين همه سختي و مشقت را ندارد،دل کوچک شان  نمي تواند اين همه بي مهري را تحمل کند،اين کودکان زير بار فشار زندگي،فقر و فلاکت نابود مي شوند اين کودکان قربانيان جمهوري اسلامي هستند.
بسياري از خانواده ها به خاطر فقر و تنگدستي،براي امرار معاش و گذراندن زندگي،کودکان خود را به کار در خيابان وادار مي کنند و اين کودکان عليرغم داشتن خانواده از کوچکترين و ابتدايي ترين حقوق انساني خود که حق آموزش و تحصيل است محروم مانده اند و به جاي رفتن به مدرسه  براي کار روانه خيابانها مي شوند.
کودکان خياباني  دنياي معصومانه کودکي خود را رها کرده و به دنيايي قدم نهاده اند که بسيار بي رحم و خشونت آميز است. اين دنياي وحشتناک و تيره و تار را جمهوري اسلامي براي کودکان ساخته است.
کودکان خياباني بهترين سالهاي عمر خود را در خيابانها مي گذرانند،آنها درست زماني که بايد پشت نيمکت مدرسه باشند،درست زماني که بايد فرياد شادي آنها در خيابانها بپيچد و شادي را تجربه کنند،زماني که بايد دست نوازش پدر و مادر را احساس کنند و....آنگاه تلخي زندگي به سراغشان مي آيد،آنها را سر چهار راهها مي نشاند،در همان خيابانها بزرگ مي شوند کودکي خود را گم مي کنند،اين کودکان با عقده هاي رواني بزرگ مي شوند ودر خيابان ها تبعيض را به خوبي مي بينند و درک مي کنند،آنها با بي مهري و کدورت ها و حقارت ها بزرگ مي شوند و کينه اي از کل جامعه در دل خود جمع مي کنند.
اين کودکان همان آينده سازان فرداي کشور ايران هستند که بازيچه سياست هاي کثيف جمهوري اسلامي شده اند و هيچ نهاد و ارگاني وجود ندارد که از آنها حمايت کند و هيچ حق و حقوقي براي اين کودکان وجود ندارد.
اگر بخواهيم اين مشکلات و معضلات را ريشه يابي کنيم بايد به عواملي از جمله فقر خانواده ها،توزيع نا عادلانه ثروت در سطح جامعه،خصوصي شدن آموزش و پرورش،اعتياد و طلاق والدين  اشاره کنيم . باعث و باني تمامي اين مشکلات کسي جز جمهوري اسلامي نيست.
به اميد روزي که هر چه زودتر اين رژيم اسلامي سرنگون شود تا همه مردم،به خصوص کودکان بتوانند بدون فقر و سختي زندگي راحتي داشته باشند.
مرگ بر جمهوري اسلامي
علی‌ فاطمی

torsdag 5 september 2013

در اين سي و چند سال سال گذشته از نظام حاکم همه نوع قساوت ديده شده است. کساني که در بازداشتهاي موقت به سر مي برند و مشخص نيست که اصلا به چه جرمي و با چه هدفي دستگير شده اند و زير انواع شکنجه هاي روحي و جسمي و گذشته از آن ماهها در زندانها بلاتکليف هستند. فشار بر مردم در تمام عرصه ها ديده مي شود و حکومت با ايجاد کردن فضاي خفقان در کشور مي خواهد ثباتش را براي مدتي ديگر حفظ کند.

وحشيگري از سوي حاکميت  جمهوري اسلامي  همچنان ادامه دارد . رفتار و عملکرد وحشيانه در خصلت اين نظام جهل و خون و جنايت است. در هر زمينه اي که نگاه مي کنيم شاهديم که نقض کردن حقوق انسانها در بالاترين سطح ممکن انجام مي شود. نظام حاکم از همان سالهاي اوليه از شيوه سرکوب  براي استقرار جمهوري اسلامي استفاده کردند و همه مخالفان سياسي را بزير ضرب گرفته اند.

از مردم معترض و روزنامه نگاران و عکاسان و فعالين دانشجويي گرفته تا فعالين کارگري و اقليتهاي ملي و مذهبي و فعالين سياسي ، همه و همه در اين مدت هزينه هاي سنگيني را براي خواسته هايشان پرداخت کرده اند. نداشتن استقلال قاضيان و نبود سيستم مناسب براي قانونگذاري و اينکه هر کس براي خودش تصميم مي گيرد و هر نهادي براي خودش  يک ساز مي زند و يکي تأييد و ديگري تکذيب مي کند، همه نشاندهنده اين است که حکومت خود نمي داند بدنبال چه چيزي هست و در بلاتکليفي به سر مي برد. ضعف مديريت و رهبري و به بن بست رسيدن، چندين سال است مشهود به چشم مي خورد. کارنامه اي که حکومت ايران در زمينه حقوق بشر از خود بجاي گذاشته کارنامه اي سياه و رَد شده است که مسئولانش بايد پاسخگوي اين نوع اعمال و رفتار با مردمانش باشد و در مدت يکسال و نيم گذشته وضعيت بدون شک رو به وخامت رفته است و حکومت جمهوري اسلامي براي نگاه داشتن خود در رأس کار دست به اقدامات وحشيانه اي زده که از سوي هيچ کس حتي براي يک لحظه قابل قبول نيست. حکومت در اين مدت روزي نبوده که به هر دليلي با نقض کردن حقوق مردم در صدر اخبار رسانه ها ي دنيا نباشد.

مُطالبات مردم آنقدر زياد و انباشته شده هست که حکومت نمي داند پاسخ کدامين سوال را بدهد و سرپوش گذاشتن بر اين مطالبات هزينه سنگيني را براي رژيم خو اهد داشت که برگشت ناپذير است و اين گره کوري است که نظام خود در وضعيت کشور بوجود آورده است. دروغ گفتن و تهمت زدن در جامعه  نهادينه شده و فاتحه عدل و عدالت خوانده شده است. ايران همواره با نوع حکومت موجودش خط بطلان بر تمام آزاديهاي مردم مي کشد و چون حکومتشان بر پايه زور و استبداد بنا شده است از درجه ارزش ساقط است.

در اين ميان بسيار کساني بودند و همچنان هم اين رويه ادامه دارد که شرايط فرار برايشان مهيا شده و توانسته اند حداقل خود و گاهاٌ خانواده شان را از اين شرايط وحشتناک نجات دهند و پناه به کشورهاي ديگري آورند و خود را به عنوان پناهنده معرفي کردند  تا از هر نوع خطري مصون باشند. آن دسته که امکان مالي مهاجرت را دارند سختي و سنگيني چروسه مهاجرت را به جان ميخرند تا خود و خانواده خود را نجات دهند. اما راه اصلي نجات از شر حکومت اسلامي فقط مهاجرت نيست. چه در حال پناهندگي و مهاجرت و چه در صورت ماندن در ايران بايد براي سرنگوني اين نظام مبارزه کرد. تنها راه نجات سرنگوني جمهوري اسلامي است.



علی‌ فاطمی